گنجاندن فرد به عوان واحدی از یک نظام بزرگتر نظیر خانواده و سپس اجتماع؛ ما را قادر می سازد تا به دنبال الگو های تعاملی مکرری بگردیم که شخص درآنها شرکت دارد. اگر توجه خود را به بافت گسترده تری که فرد در آن قرار دارد معطوف کنیم مفهوم سازی راجع به آنچه شخص انجام می دهد؛ انگیزه های آن عمل و نحوه ی تغییر آن رفتار از طریق درمان؛ ابعاد جدیدی به خود خواهد گرفت. از این دید؛ آسیب روانی یا رفتار نادرست را می توان معلول نزاع و تشنج موجود در محیط بین فردی دانست نه آنکه صرفا محصول نیروهای متضاد درونی شخص باشد. به عبارت دیگر رشد و پدید آیی رفتار بیمارگون در یکی از اعضای خانواده را می توان نشانه ای دال بر وجود فرایند های ارتباطی نادرستی دانست که اخیرا در نظام خانواده در جریان است.